خانواده از ابتداى تاریخ تاکنون در بین تمامى جوامع بشرى به عنوان اصلىترین نهاد اجتماعی، زیربناى جوامع و منشا فرهنگ، تمدنها و تاریخ بشر بوده است. همواره پرداختن به این بناى مقدس و بنیادین جامعه و حمایت و هدایت آن به جایگاه واقعى و متعالىاش اصلاح خانواده بزرگ انسانى و غفلت از آن موجب دور شدن بشر از حیات حقیقى خود و سقوط به ورطه هلاکت و ظلالت بوده است.
خانواده موثرترین عامل انتقال فرهنگ و رکن بنیادى جامعه است که در شرایط مختلف در تاثیر و تاثر متقابل با فرهنگ و عوامل اجتماعى است. انسانها در خانواده به هویت و رشد شخصیتى دست مىیابند و در خانوادههاى سالم و رشید به تکامل معنوى و اخلاقى نایل مىشوند. خانواده عامل کمالبخشی، سکونت، آرامش و بالندگى به اعضاى خویش است که در تحولات اساسى جوامع نقش عمدهاى ایفا مىکند.
استحکام بنیان خانواده، همواره مورد توجه پیامبران، مصلحان اجتماعى و اندیشمندان بوده است. سلامت اجتماع در گرو ثبات و پایدارى خانواده است و زوال این نهاد و پایه، پیامدهاى بس ناگوار را در مقیاس اجتماعى به دنبال خواهد داشت.
طلاق امرى ناموجه
یکى از بزرگترین خطراتى که جامعه و زندگى خانوادههاى ایرانى را تهدید مىکند، طلاق است. امروز آمارها در این زمینه تکان دهنده و غیر قابل باور است. به کجا مىرویم؟ و در چه فکرى هستیم؟ با جدایى و درخواست طلاق به دنبال رسیدن به چه ایدهآلى هستیم؟ چرا اجازه مىدهیم گسترش زندگى ماشینی، مشکلات و انحطاطات اخلاقى ناشى از آن، بنیان خانواده را سست و متزلزل نماید؟ جاى بسى تاسف است که در کشور اسلامى ایران باید هر روز شاهد افزایش آمار طلاق باشیم )!( چرا نباید در این خصوص از سوى علماى دین، جامهشناسان، روانشناسان و دستگاه حاکمه در سطح کلان جامه فکر اساسى نشود؟ و چرا به این پدیده بسیار مذموم که به سان موریانه و خوره به جان جامعه افتاده است، و آن را از درون تهى مىسازد، اجازه خودنمایى مىدهیم؟! زنان و دختران این مرز و بوم گرفتار چه سرابى شدهاند که امروز گوى سبقت را در تقدیم دادخواست طلاق به دادگاهها ربودهاند؟ زنان و دختران این آب و خاک به امید چه آیندهای، کانون گرم خانواده را که مرکز امید و پناهگاه همسر و فرزندانشان مىباشد، تخریب و ویرانه مىسازند؟ امروز بخشى از معضلات اصلى و اساسى جامعه ما زنان مطلقهاى هستند که در خیابانها با آرایش غلیظ خود براى کسب درآمدی، جوانان و مردان هوسباز و بوالهوس را به دامن فساد کشانده و مىکشند! آیا مدینه فاضله بعد از طلاق همین است؟ آیا طلاق عاطفى و تحقق آن یعنى آنکه خداى ناکرده تمام مهر و محبت که در امرى نامشروع به خاطرهوس و هوى پاى نامحرمان ریختن؟! آرى جدایى و طلاق بیشتر متوجه کانون خانواده است که دل به عنایت و مهر والدین گرم داشته و خانه را مرکز امن و آسایش خویش مىشناسند و در خانواده آن که بیش از دیگران لطمه خواهد خورد فرزندان مىباشند و لذا اگر والدین دلسوز واقعى باشند هرگز تن به این کار ناپسند نخواهند داد، چرا که طلاق رفتارى نابهنجار و غیر طبیعى و خطا و گناهى است اجتماعی، ضمن آنکه گسستن سنگ بناى اجتماع است و شالوده زندگى را متلاشى مىنماید.
پس لرزههاى طلاق
زن پس از طلاق، متحمل پسلرزههاى روحى و فشارهاى روانى آن نیز مىشود. وقتى زنى مىبیند زندگىاى که با هزار امید و آرزو شروع کرده بوده از هم پاشیده است، یاس و ناامیدى در دلش ریشه مىکند و این ریشهها، هر روز گستردهتر مىشوند و زن را گاه تا مرز افسردگى کامل و حتى جنون مىکشانند. زن بیشتر از مرد احساس شکست مىکند و خود را بازندهاى مىداند که نتوانسته انتخاب درستى در زندگىاش داشته باشد و یا با وجود انتخاب درست، در ادامه زندگى نتوانسته درست با مشکلاتش کنار بیاید و با آنها دست و پنجه نرم کند. از سویى زن، مامنى براى تسکین روحى و کاهش اضطراب و نگرانىهایش ندارد و از سویى دیگر، همه سعى دارند براى او نسخههاى جدید بپیچند و یا سرزنش کنند. یادآورى کشمکشها و جنجالهاى پیش از طلاق و هنگام دادرسى نیز خود عامل فشارهاى روحى مضاعفى است که پس از طلاق علاوه بر دیگر مسائل، روحیه زن را آزرده مىکند.
برخى زنان که در پیگیرى طلاق خود را مقصر مىدانند، قطعا در آینده با عذاب وجدان روبروگشته و آسیبهاى جدى را تجربه خواهند نمود که تبعات منفى آن، ایشان را از پاى در خواهد آورد! عوارض ناشى از طلاق بر زن را، بر عوارض فردی، خانوادگى و اجتماعى دستهبندى مىکنند که فهرستوار در ذیل به آنها اشاره خواهد شد.
ترس و تنهایی، دچار افسردگی، گرفتار مشکلات اقتصادى اعم از مسکن، شغل و تامین مایحتاج زندگی، روى آوردن به ارتکاب جرم و بزه چون: قتل، اعتیاد، فحشا و خودکشی، به دوش کشیدن مشکلات تربیتى و اقتصادى کودکان، سر درد، برونشیت، آسم، افزایش فشارخون، بىقرارى در خواب، احساس عدم سلامتی، اختلال حواس، پناه بردن به الکل، موادمخدر و سیگار، طرد از اجتماع، از دست دادن حمایت اجتماعى خانواده، کاهش نفوذ اجتماعی، تضعیف موقعیت و فرصتهاى اجتماعی، در امان نبودن از طعنهها و نگاههاى کنجکاوانه اطرافیان، کاهش فرصتهاى ازدواج مجدد، فرار از خانه، ولگردى و انحرافات جنسى و فساد اخلاقى شدن از عوارض فردى طلاق براى زنان است.
طلاق زوجین خواه ناخواه روى فرزندان تاثیر مىگذارد و لذا کودکان نیز چون مادران خود در اثر طلاق دچار مشکلات روحى و جسمى مىشوند که فرار از خانه، رفتارهاى ضد اجتماعی، مشکلات تربیتی، اختلال در هویت فردى و خانوادگی، افت تحصیلی، به هم خوردن تعادل روحى و روانی، عدم برخوردارى از قاطعیت و استقلال، کاهش اعتماد به نفس، اضطراب، زودرنج بودن، پرخاشگرى و عصیان و ... از مشکلات و معضلاتى است که فرزندان طلاق به آن دچار مىشوند.
با افزایش طلاق، یکپارچگى اجتماعى از بین رفته و روابط اجتماعى بیمار شده و روح پویایى جامعه از بین مىرود. جامعهاى که درگیر طلاق است به مسائل ذیل گرفتار مىگردد:
افزایش جرایم،؛ تزلزل اجتماعى و عدم ثبات جامعه، متلاشى شدن کانون گرم خانوادگی، افزایش هزینه کشور براى جلوگیرى از جرایم منتج از طلاق چون: ساختار دادگاهها، زندانها، مراکز نگهدارى کودکان بزهکار و طرح اقامتگاهى براى زنان مطلقه و افزایش فقر، فساد و فحشا در جامعه.
جامعهاى که درگیر طلاق است، شهروند مسئول کمترى دارد. طلاق نه تنها اثرات اقتصادى منفى بسیارى بر خانواده دارد، بلکه این اثرات در تکتک سلولهاى اجتماع رخنه مىکنند و حتى خانوادههاى سالم ناخودآگاه در اجتماع تحت تاثیر عوارض طلاق قرار مىگیرند. براى رفع معضل طلاق باید همه در کنار هم قرار بگیریم و با یک عزم ملى این طاعون خانمان برانداز را ریشه کن و یا به حداقل رسانیم.
منبع:روزنامه رسالت